شعر
![]()
![]()
تقديم به همه ي معلّمان ، به ويزه معلّمان دانش آموزان استثنايي ![]()
![]()
![]()
از یک کلام جان فزا ، صد مرده احیا می کنی
هنگام تعلیم سخن ، کار مسیحا می کنی
هردم که می گویی سخن ، جان می دهی مارا به تن
درجان دمیدن در بدن ، اعجاز عیسی می کنی
با دانش خود هر زمان ، بخشی حیات جاودان
خضری وآب زندگی ، در ساغر ما می کنی
دستت چوشد از گچ سپید ، آمد ید بیضا پدید
یعنی به هنگام عمل ، اعجاز موسی می کنی
نوحی و با کشتی خود ، ما را به ساحل می بری
چون ناخدایی با خدا ، رو سوی دریا می کنی
طاغوتها شد سرنگون ، از ضربه ی گفتار تو
همچون خلیل بت شکن ، راز بت افشا می کنی
موسی یدی عیسی دمی ، فرزند پاک آدمی
در کار آدم پروری ، پیغمبری ها می کنی
احمدمعلّم بوده است ، خود این سخن فرموده است
با پیروی از نقش او ، نقش خود ایفا می کنی
شغل تو شغل انبیا ، گفتِ تو گفتار خدا
اقرإ باسمه گویی و ، درس خود انشا می کنی
نادان که جانش مرده است ، کوری که دل افسرده است
با معجز خود هر دو را ، دانا و بینا می کنی
با مهر و با لطف و صفا ، دل را تسلّی می دهی
با دانش و دین و هنر ، جان را مداوا می کنی
جویند ی یابنده ای ، درکشف استعداد ها
هر گوهر نایاب را ، با شوق پیدا می کنی
بس قوّه ها آید به فعل ، از قدرت گفتار تو
هر غنچه ی نشکفته را ، چون گل شکوفا می کنی
انسان انسان پروری ، گر درحقیقت بنگری
درنقش شاگردان خود ،خود را تماشا می کنی
تنها نه با علم و عمل ، اندیشه ها می پروری
از عشق در دلهای ما ، صد شور برپا می کنی
در پرتو خود ساختی ، از ذرّه ها خورشید ها
هر روز خورشید دگر تقدیم دنیا می کنی
هرگز نداری غیر حقّ ، از حقّ تمنّای دگر
گر غیر حقّ باشد یقین ، ترک تمنّا می کنی
نام اصلی : میرزا جبار عسگرزاده